كار گرفته شود؟
افزايش سن ازدواج دختران؛ آمار
چه مىگويد؟
امروزه عواملى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و ... باعث دگرگونى در شكل و محتواى ازدواج شده، اين اقدام مقدس را از سادهزيستى به سمت تجملگرايى، نيز از سادگى و صراحت به عاقبتانديشى مادى و رفاهطلبى سوق داده است!
مسائلى مانند گرايش دختران براى ادامه تحصيلات عالى، تمايل به زندگى مستقل، پايين بودن سطح درآمدها، نيز علاقه براى ازدواج با مردى كه داراى امكانات عالى باشد و استقلال مالى داشته باشد، همه دست به دست هم داده و موجب افزايش سن ازدواج دختران شده است. آمار شاهد اين مدعاست.
بر اساس نتايج حاصل از نظرخواهى «همايش ملى ارزشها و نگرشهاى جوانان» كه توسط سازمان ملى جوانان برگزار گرديد، در حالى كه بيشتر مسئولان ازدواج را از جمله مسائل اولويتدار در نظر مىگيرند، تنها 3/5 درصد پاسخدهندگان نظرسنجى، ازدواج را به عنوان هدف مهم خود در زندگى تلقى مىكنند. يعنى «ازدواج» در نگرش جوانان پس از اشتغال، تحصيل، مسائل مالى، افزايش مهارت، رسيدن به مقام و خدمت به مردم، در اولويت هفتم قرار داشته و تنها 4/4 درصد از پاسخدهندگان از ازدواج به عنوان نگرانى عمده خود ياد مىكنند. با چنين نگرشى دور از ذهن نخواهد بود كه شمار جوانان مجرد به ويژه دختران سالانه افزايش يابد. طبق اين آمار، متوسط سن ازدواج مردان در حال حاضر 7/26 و زنان 4/22 در سال است. اين افزايش براى مردان داراى رشد ساليانه معادل 6/0 درصد و براى زنان 5/0 درصد بوده است.
همچنين رشد ساليانه ازدواجهاى صورت گرفته در برنامه سوم توسعه 7/1 درصد توسط سازمان ياد شده اعلام شده است. اين نسبت در جوامع شهرى 5/1 و در مناطق روستايى 5/2 درصد بوده، ازدواج در سال 83 در مقايسه با سال 75 حدود 2/5 درصد براى مردان و 5/17 درصد براى زنان كاهش يافته است.
از سوى ديگر، مركز آمار ايران ميانگين افزايش سن ازدواج زنان ايران را در سال گذشته 9/3 درصد نسبت به سال پيش اعلام كرده و عنوان مىكند: شمار ازدواجها در سال 65 از 7 در هر يك هزار نفر به بيش از 10 در هر يك هزار نفر در سال 82 رسيده است. همچنين بنا بر اين آمار، ميزان طلاق در سال 65 حدود 7 در 10 هزار نفر جمعيت بوده كه در سال 83 به 1/1 در هر يك هزار نفر رسيده است.
نكته قابل توجه اينكه به گفته كارشناسان اين مركز، جمعيت كشور در سال 75 بيش از 60 ميليون نفر برآورد شده كه 5/29 ميليون نفر آن زن و 5/30 ميليون نفر مرد بودهاند. اما در سال 83 از جمعيت 5/67 ميليونى كشور 4/33 ميليون نفر زن هستند، چنان كه حدود 5/59 درصد كل زنان كشور در سن بارورى (15 تا 49 سال) قرار دارند.
از منظرى ديگر جمعيت دختران مجرد تا 35 سال در كشور به شش ميليون و يكصد هزار نفر مىرسد. اين در حالى است كه جمعيت پسران مجرد تا 30 سال از چهار ميليون و سيصد هزار نفر تجاوز نمىكند. اگر همه آنان قصد ازدواج داشته باشند باز يك ميليون و هشتصد هزار دخترِ دمِ بخت بدون همسر مىمانند. زنان روستايى نيز از اين فرايند مستثنا نيستند. يادآورى اين نكته ضرورى است كه به دليل مهاجرت مردان روستايى به شهرها 41 درصد از زنان روستايى تاكنون ازدواج نكردهاند.
در اين حال رخداد ديگرى در حال انجام است. دفتر اقتصاد كلان سازمان مديريت و برنامهريزى چندى پيش اعلام كرد: با تغيير موازنه جمعيتى در سال 1390، شمار پسران از دختران به تدريج پيشى خواهد گرفت، اين امر به گونهاى تغيير خواهد كرد كه نزديك به يك ميليون و هفتصد هزار پسر آماده ازدواج افزون بوده و براى ازدواج با كمبود دخترِ دم بخت روبهرو خواهند شد.
عوامل مختلف مجرد زيستن
دختران
در نگاهى ساده زمانى كه صحبت از مشكلات و مسائل دختران و زنان بىهمسر است، دغدغه اصلى بر «همسر» متمركز مىشود. از اين ديدگاه زنان بايد زير پوشش يا سرپرستى مرد به عنوان «همسر» زندگى كنند تا از مشكلات و مسائل آنان كاسته و يا به طور كامل حل شود. اما نگاه چيره در سطح جامعه از اين نوع انديشه فاصله زيادى گرفته است.
از آنجا كه ازدواج امرى طبيعى، مشروع و منطقى در تمامى زمانها و در همه جوامع بشرى تلقى مىشود، خواه ناخواه زنانى كه در سنين ازدواج قرار دارند، اما مجرد ماندهاند، در وضعى نامعقول و غير عادى به نظر مىرسند.
اين در حالى است كه تجرد زنان و دختران جوان اينك به مسئلهاى جهانى تبديل شده است. برخى از مشكلات و مسائل اين دسته از زنان در اغلب كشورها همگون و يكسان است اما بخش ديگرى از آن خاص فرهنگها و خردهفرهنگها، قوميتها، اديان و مذاهب مختلف، سنتهاى خاص، ارزشها و سازههاى مرسوم جوامع گوناگون است.
در باره عوامل مختلف تنهايى دختران دكتر انور صمدىراد، استاد دانشگاه و آسيبشناس اظهار نظر مىكند. وى با بيان اينكه نگهدارى از يك يا چند تن از اعضاى خانواده كه دچار بيمارى يا پيرى، ازكارافتادگى و معلوليت هستند موجب مجرد ماندن تعدادى از دختران شده مىگويد: اين وضع در حالى است كه هيچ گونه پاداش مادى، بيمه، مستمرى و غيره به آنان تعلق نمىگيرد. همچنين بسيارى از دختران به خاطر نداشتن خانوادهاى برونگرا، معاشرتى و يا داشتن خانواده فقير، مشكلدار، متعصب يا گسسته و پريشان، مجال و فرصت ازدواج برايشان فراهم نشده است. در نتيجه به رغم تمايل و آمادگى شخصى بايد همچنان مجرد باقى بمانند.
دكتر صمدىراد مىافزايد: از سوى ديگر وجود برخى سنتها و آداب و رسوم مانند ازدواج دختران به ترتيب سن، لزوم موافقت پدر براى ازدواج، داشتن جهيزيه كامل، مهريه
بالا و ... را نيز مىتوان از عوامل مؤثر در ازدواج نكردن دختران برشمرد.
وى با اشاره به پژوهش خود بر 544 نفر از زنانى كه هرگز ازدواج نكرده و در گروه سنى بين 28 تا 55 سال قرار دارند مىگويد: برخلاف آنچه در ابتدا به نظر مىرسد، ازدواج نكردن و نداشتن همسر، مشكل بزرگ و اساسى اغلب دختران مجرد نيست چرا كه 5/52 درصد دختران مجرد با اين مطلب كه نداشتن همسر، بزرگترين مشكل آنان است مخالف يا بسيار مخالف بوده، 34 درصد آنان وابستگى به خانواده پدرى و نداشتن استقلال مالى يا درآمد شخصى را مهمترين مشكل خود مىدانند.
وى در ادامه با بيان اينكه 5/50 درصد دختران معتقدند براى ازدواج كردن يك دختر هيچ وقت دير نيست ادامه مىدهد: اين در حالى است كه 70 درصد دختران ازدواج را يك امر ضرورى دانسته و 5/49 درصد بيان كردهاند براى ازدواج دختران سن و يا محدوده سنى مشخصى وجود دارد كه نبايد از آن بگذرد.
اين استاد دانشگاه بيان مىكند: 80 درصد دختران تهرانى معتقدند امكان زندگى بدون دغدغه خاطر و نگرانى براى دختران مجرد در جامعه ما وجود ندارد، در مقابل 70 درصد ديگر به رغم داشتن سنى بيش از 28 سال تمايل به جدا شدن از خانواده و زندگى مستقل را ندارند.
اين پژوهشگر با بيان اينكه 90 درصد اين دختران حمايتهاى قانونى و سياستهاى اجتماعى را تبعيضآميز و ناكافى مىدانند، مىگويد: نداشتن مسكن مستقل و
مناسب، وجود نگرشهاى افراطى و اشتباه در مورد زندگى مستقل زنان مجرد، از مشكلات دختران بىهمسر است كه با مشكلاتى از قبيل نداشتن شغل و درآمد كافى براى اداره زندگى همراه شده و جنبههاى گستردهترى به خود مىگيرد.
در اين حال ديدگاه ديگرى نيز وجود دارد. رئيس انجمن مددكارى ايران با اشاره به اينكه بالا رفتن سن ازدواج در كشور به هيچ عنوان نگرانكننده نيست، مىگويد: اوضاع امروز جامعه، ادامه تحصيل، يافتن كار و ... از جمله عواملى هستند كه باعث مىشود سن دختران و پسران براى ازدواج افزايش پيدا كند اما در صورت انتخاب صحيح، اين امر مشكلى براى آنان ايجاد نمىكند.
دكتر مصطفى اقليما مىگويد: بر اساس آمارهاى ارائه شده توسط سازمان ثبت احوال، در حال حاضر سن ازدواج دختران به 28 سال و پسران به 30 تا 35 سال افزايش پيدا كرده است.
وى با اشاره به اينكه بيشتر طلاقها در سنين پايين اتفاق مىافتد، مىافزايد: اكثر تصميمگيرىهاى جوانان در سنين پايين غير منطقى و از روى احساسات صورت مىگيرد و هنگامى كه دختران و پسران در 18 تا 22 سالگى ازدواج مىكنند، برداشت درستى از زندگى ندارند.
وى معتقد است دختران پس از 25 سال و پسران پس از 30 سال مىتوانند به درستى تصميم بگيرند.
به بيان وى در تمام دنيا سن ازدواج بالا رفته و اين امر يك بحران نيست، بلكه نشاندهنده رشد فرهنگى در سطح
خانوادههاى شهرهاى بزرگ است. ضمن آنكه نويد مىدهد ديگر خانوادهها فرزندان خود را وادار به ازدواج نمىكنند. البته هنوز در شهرهاى كوچك و روستاها ازدواج در سنين پايين انجام مىشود.
به گفته وى تنها مشكلى كه در حال حاضر وجود دارد اين است كه برخى خانوادهها تصور مىكنند دخترى كه از 30 سال گذشت ديگر نمىتواند ازدواج كند و هرگز خواستگارى براى وى نخواهد آمد. در صورتى كه به هيچ وجه اين گونه نيست و بسيارى از ازدواجهاى موفق پس از 30 سالگى اتفاق مىافتد.
جامعهشناسان از مهمترين دلايل عدم ازدواج جوانان به ويژه دختران در جوامع در حال گذار (در حال توسعه) را دگرگونى باورهاى اجتماعى و وضع زندگى در ميان اين قشر مىدانند. جوانان امروز با ارتباطات گستردهاى كه از راه اينترنت، ماهواره و ... دارند، به مؤلفههاى يك زندگى ايدهآل مىانديشند و قصد تجربه فضاها و دنياهاى جديدى را دارند. آنها متأسفانه ازدواج را تا حد زيادى مانع دستيابى بر اين موضوع مىدانند.
طاهره مجدزاده، مشاور اجتماعى در اين باره مىگويد: در گذشته تنها راهى كه جوانان براى يافتن استقلال مىشناختند، ازدواج بود. اما اكنون جوانان ازدواج را مانع بزرگى براى استقلال مىدانند، حتى برخى فكر مىكنند گرفتار شدن در چارچوب خانواده و تعهداتى كه اين موضوع ايجاد مىكند، مانع از رسيدن به بسيارى از آرزوها و آرمانهاى آنان مىشود. بنابراين ازدواج نمىكنند يا به بهانههاى مختلف حاضر به قطع ارتباط زناشويى مىشوند.
دكتر مصطفى اكبريان، جامعهشناس، دو عامل مهم را در بالا رفتن سن ازدواج دختران مؤثر مىداند. به اعتقاد وى، عامل اوّل به نگرش و طرز تفكر دختران امروز با همتايان آنان در دهه گذشته برمىگردد كه دگرگونى اساسى يافته است. آنان خواستهها و عواملى را مد نظر قرار مىدهند كه در نگاه دختران ديروز ارزش محسوب نمىشد.
عامل دوم به اوضاع اقتصادى جامعه برمىگردد. تورم اقتصادى حاكم بر جامعه و خواستههايى كه زنان از مردان دارند باعث مىشود پسران از ازدواج سر باز زنند، در اين اوضاع دختران وارد بازار كار مىشوند تا سربار خانواده نباشند.
درس و كار دختران؛ سودمند يا
زيانبار؟
دكتر اكبريان معتقد است: مسئله كار و درس دختران برگرفته از انديشههاى نو است، در حالى كه جامعه ما هنوز زير تأثير بافت و تفكرات سنتى قرار دارد، از اينرو پذيرش اين گونه رفتارها زمينه اختلافاتى را پديد مىآورد. اين يك اصل است كه تفكر جديد اگر ناهمگون با ارزشهاى جامعه باشد، زيانبار مىباشد و اگر در راستاى باورهاى جامعه حركت كند سودمند است.
دكتر نسترن خواجهنورى، استاد دانشگاه بر اين اعتقاد است كه مؤلفههاى مختلفى مىتواند بر افزايش سن ازدواج دختران تأثير بگذارد كه هر كدام از آنها داراى شدت و ضعف است. كار و درس دختران موضوعات بسيار مهمى است كه به دو دليل عمده (مسائل اقتصادى و آگاهى دختران از حقوق اجتماعى كه دارند) بستگى دارد. در حالى كه
برخى كارشناسان پيشى گرفتن دختران در تحصيلات عالى را يك چالش و از علل اصلى كاهش آمار ازدواج دانسته و خواستار محدوديت پذيرش دختران در برخى از رشتههاى دانشگاهى شدهاند، برخى ديگر از كارشناسان اجتماعى خلاف اين نظر را دارند.
دكتر اميناللّه برايى قرايىمقدم، آسيبشناس اجتماعى از جمله اين كارشناسان است. به گفته وى به سبب وجود جمعيت نزديك به دو ميليونى دختران مجرد نسبت به پسران در جامعه و به علت بالا رفتن سن ازدواج، دختران فرصت بيشترى براى كار و ادامه تحصيل دارند.
به اعتقاد وى مسئوليت زندگى بر عهده دختران نيست و آنان با مشكل خدمت وظيفه روبهرو نيستند. بنابراين فرصت بيشترى براى مطالعه و ادامه تحصيل دارند. همچنين به علت نگاهى كه جامعه نسبت به جنس زن داشته است، آنان آگاه يا ناخودآگاه ادامه تحصيل را راهى براى ابراز شايستگى و لياقت خود مىدانند. زنان از دانشاندوزى براى رسيدن به استقلال مالى و دوام و استحكام زندگى مشترك استفاده مىكنند.
همچنين تحصيلات، جايگاه اجتماعى دختران را بالا بُرده و شانس ازدواج و يافتن همسر مناسب را افزايش مىدهد. برخى از دختران براى ارتقاى طبقه اجتماعى خود وارد دانشگاهها مىشوند و براى يافتن جايگاهى مناسب در جامعه تلاش مىكنند تا شايستگىشان را نشان داده، چهره و پايگاه اجتماعى مناسب و مستحكمى كسب كنند.
اين آسيبشناس اجتماعى بر اين مسئله كه تحصيلات زنان، كاهش آمار ازدواج را به
دنبال دارد صحه نمىگذارد اما معتقد است اين عامل، تأثير ناچيزى در آمار ازدواج دارد.
در ميان اظهار نظرهاى گوناگون به اين نكته اشاره نشده كه دانشاندوزى و استقلال مالى زنان در دين مترقى اسلام هرگز منع نشده بلكه تحصيل، همواره مورد تأكيد بوده است. بنابراين عواملى چون تحصيلات و استقلال مالى، به خودى خود نمىتواند براى تشكيل خانواده زيانبار باشد. در اين صورت مىبايست در شيوهها و روشهاى كنونى خود بازنگرى كرده و اين عوامل را ناسازگار با ازدواج ندانيم. گواه اين نظر، ازدواجهاى موفقى است كه در آن زنان، برخوردار از امكان تحصيل و كار بوده، به ارتباط عميق عاطفى و حضور كيفى و مديريت زن و شوهر در خانواده لطمهاى وارد نيامده، حتى چه بسا عوامل ياد شده به استحكام بنيان خانواده كمك كرده است و اساسا مىبايست چنين اتفاقى رخ دهد تا زنان و دختران ما در وضع جديد اجتماعى كشور و جهان، الگوى مناسبى براى ديگران باشند.
اين امر البته ممكن نمىشود جز با بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامى به دور از تعصبات و ديدگاههاى تنگنظرانه و سطحى از آموزههاى دينى. بىشك زنان و دختران موفق آنانى هستند كه با حفظ هويت فردى و ساختن شخصيت اجتماعى خود بتوانند عهدهدار رسالت سنگين مادرى و همسرى باشند. در اين روند آنانى كه داراى هويت و شخصيت قوى و مستقل نيستند، توانايى استواربخشى بنيان خانواده را ندارند. بنابراين در اين زمينه به بازسازى فرهنگى نياز است تا نگاه زنان و مردان ما به شرايط شكلگيرى
خانواده و شيوههاى بنيادين، با توجه به نيازهاى زمان درست شود؛ تا زنان نپندارند تحصيل و اشتغال حربهاى در رويارويى با مردان است، بلكه عوامل و ابزارى براى بهبود وضع خانواده است؛ و نيز مردان نپندارند زن هر قدر محدودتر، فرمانبردارتر!
عواملى ديگر
پس از دانش و كار يا استقلال مالى دختران و اينكه چه ميزان اين عناصر در افزايش سن ازدواج تأثير مىگذارد، ترس از بروز اختلافهاى خانوادگى و همسرآزارى پنهان، از جمله عوامل عمده در سير صعودى شمار جمعيت دختران مجرد در جامعه كنونى ما است. اين نكته از ديد روانشناسان دور نمانده است.
به گفته دكتر مجتبى آقايى، روانشناس، تأثير غير مستقيم افزايش آمار طلاق، بر بىرغبتى جوانان به ازدواج تا حدى است كه در پژوهشى دانشجويى در باره دلايل ازدواج نكردن دختران و پسران در سن ازدواج، 73 درصد از جامعه 500 نفره آمارى به ترس از بروز اختلافهاى خانوادگى، در نتيجه طلاق اشاره كردهاند. به اعتقاد كارشناسان، اطلاعرسانى نادرست و ارائه آمار خام بدون تجزيه و تحليل علمى در هر زمينهاى مىتواند زمينهساز پديدههاى ديگرى شود كه آمار طلاق از اين فرايند مستثنا نيست.
به اعتقاد اين گروه بايد در اعلام آمار طلاق همواره بر اين نكته تأكيد شود كه دلايل افزايش فزاينده پديده طلاق از نظر كارشناسان چيست. جوانان اگر بدانند 80 تا 85 درصد طلاقها به خاطر نبود تفاهم اخلاقى و همسانى فرهنگى و اجتماعى است، نيز دگرگونىها در جامعه سنتى، اعتياد، بيكارى و مشكلات اقتصادى خانواده،
همچنين خشونتهاى خانگى عليه زنان، نبود آموزشهاى مهارتهاى زندگى، دخالت اطرافيان و ... آنگاه با درك ويژگىهاى روحى و جسمى خود مىتوانند فاصله زندگى خود تا طلاق را گمان بزنند و بدين صورت با ترس از بروز اختلاف خانوادگى و پديده طلاق برخورد منطقى كنند.
تنهايى دختران؛ نبود امنيت خاطر
نتايج تحقيقى كه در باره مشكلات دختران و زنان مجرد بالاى 28 سال در تهران انجام شده نشان مىدهد زنان و دختران بدون همسر و مجرد جامعه از «نبود امنيت خاطر» كافى در زندگى، محل كار و تحصيل رنج مىبرند.
دكتر انور صمدى، عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطبايى كه اين تحقيق را انجام داده است مىگويد: اين پژوهش ميان دختران و زنان 28 تا 55 ساله مجرد و بدون همسر ساكن 22 منطقه تهران صورت گرفته است.
به گفته وى، رفتار نابهنجار برخى مردان نسبت به دختران و زنان مجرد بيست و هشت ساله يا بالاتر، باعث آزار روحى و سلب اعتماد و امنيت روانى آنان و خانوادههايشان شده است. وى از جمله اين رفتارها به تحقير رفتارى يا زبانى (متلك) توسط مردان اشاره دارد.
از جمله يافتههاى پژوهش آن است كه زنان مطلقه بيش از زنان بيوه از پيامدهاى منفى زندگى بدون همسر احساس ناراحتى و عذاب مىكنند. به بيان وى، علت اين برايند مىتواند نگرش منفى جامعه، خانواده و اطرافيان به زنان مطلقه باشد، يا اينكه زنان بيوه از مقبوليت بيشترى در جامعه برخوردارند. اين باور اجتماعى باعث مىشود
زنان بايد با زندگى نابهنجار ناشى از ازدواج بسازند يا پس از طلاق زندگى سختى را دنبال كنند.
اين پژوهش بين سه گروه «دختران ازدواج نكرده بالاى 28 سال»، «زنان مطلقه» و «زنان بيوه» انجام گرفته است. به اعتقاد دكتر صمدى، بىهمسرى زنان، برابر با مشكلاتى براى آنان است.
وى خاطرنشان مىسازد: انواع مشكلات مانند تبعيض و نابرابرى، تعصب و دخالت اطرافيان، احساس ناخوشايندى را در بيشتر زنان مجرد ايجاد مىكند؛ سايه اين نگرش همواره بر سرِ اين زنان است.
به گفته اين پژوهشگر، اماكن عمومى از خيابانها و مراكز خريد تا محيطهاى كارى و ادارات، نيز مراكز تفريحى و ... براى زنان مجرد كمتر امن است، چنان كه انواع مزاحمتها، متلكها و كنايهها، تبعيضها و تنگنظرىها مانع آرامش و آسايش زنان مجرد است.
اين استاد دانشگاه زنان مجرد را به مراتب بيش از زنان متأهل، قربانى بدگمانىها، تعصبات و قيد و بندهاى اجتماعى مىداند و تصريح مىكند: وجود آموزههاى غلط و متعصبانه در خانوادهها و اغلب نزد مردان جامعه و پايين بودن سطح فكرى خانوادهها موجب مىشود اين دسته از زنان تاوان كوتهفكرىهاى افراد را بپردازند. متأسفانه نهادهاى فرهنگى يا تشكيلات مشخصى براى رويارويى با اين مفاسد احساس مسئوليت نمىكنند.
اين پژوهش همچنين نشان مىدهد زنان مجردى كه درآمد شخصى دارند، با وجود به كارگيرى محدويتها توسط خانواده، از روابط مستقلترى برخوردارند و فرصتهاى بيشترى براى گزينش همسر در
اختيار دارند. با اين حال بسيارى از زنان ايرانى معتقدند در ايران رابطه چندانى ميان كار و امنيت خاطر اجتماعى زنان وجود ندارد و اشتغال يك زن مجرد در ماهيت نگرش مردان جامعه نسبت به او تأثيرى نمىگذارد.
بهداشت روانى در دختران مجرد
در آموزهها و تعاليم آسمانى به ويژه دين والاى اسلام همواره بر «ازدواج» تأكيد شده، به طورى كه پاسداشت نيمى از ديندارى، در گرو تشكيل خانواده است.
در همين زمينه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هر كس كه در جوانى ازدواج كند، شيطان سه بار به فرياد مىآيد كه اى واى، اى واى، اى واى».
صرف نظر از تعاليم مذهبى، معلوم است ازدواج تأثيرات بسيار مثبتى بر روح و روان انسان داشته، از نظر علمى و پزشكى ثابت شده است افراد متأهل، كمتر در معرض خطرات روحى و جسمى چون افسردگى قرار دارند.
اداره بهداشت عمومى امريكا طى تحقيقاتى علمى در باره ارتباط سلامت روان و ازدواج به اين نتيجه رسيده است كه بين «سلامت روانى» و «ازدواج» ارتباط معنادارى وجود دارد و افراد متأهل در مقايسه با افراد مجرد در وضع بهترى از سلامت روانى قرار دارند و درصد كمى از آنان به بيمارىهاى روحى و روانى مبتلا مىشوند. اين نهاد سلامت و بهداشت روانى، انس، آرامش و جايگاه شغلى و اقتصادى را از ديگر مزيتهاى ازدواج مىداند.
چنان كه پيشتر اشاره شد، ازدواج امرى طبيعى، فطرى و يكى از نيازهاى ناگزير بشر است. كسى كه به اين نياز طبيعى پشت كند، بدون ترديد احساس كمبود خواهد كرد و چون
بر خلاف فطرت حركت مىكند، با دشوارىها و مشكلات جسمانى و روانى روبهرو خواهد شد.
دختران و پسران جوان، در فراز و نشيب زندگى نيازمند محيطى امن و پايگاهى عاطفى هستند و بهترين فرد براى تأمين اين نياز، همسر است. دختران و پسران جوان به وسيله ازدواجِ مناسب، از آرامش، امنيت و سلامت روان برخوردار مىشوند. قرآن كريم مىفرمايد: «و از نشانههاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانههايى است براى گروهى كه تفكر مىكنند.»
به گفته اكرم امينى، كارشناس ارشد روانشناسى، نياز به جفت مناسب در زندگى هر فردى غير قابل انكار است. انسانها نيازمند رابطه روحى، روانى و جسمى با جنس مخالف خود هستند تا به آرامش برسند. بروز چالشهاى درونى، احساس اضطراب، افسردگى و غم بىپايان كه هر از گاه در وجود افراد مجرد يا مطلقه ايجاد مىشود برخاسته از اين خلأ بزرگ است.
همچنين نتايج حاصل از يك پژوهش علمى نشان مىدهد كه مجردها 37 برابر بيشتر از متأهلها در برابر هجوم فشارهاى روحى قرار دارند. به بيان دكتر آذرمان، روانپزشك، در اوضاع يكسان اگر فشار روحى و روانى بر دو فرد متأهل و مجرد وارد شود، ميزان شكنندگى مجرد 30 برابر متأهل است!
بنا به اظهار وى، افراد پس از عبور از مرحله جوانى بخصوص پس از 30 سالگى در اثر خلأهاى روحى و روانى كه همواره در وجود خويش دارند، در معرض انواع بيمارىهاى روانى قرار مىگيرند.
به اعتقاد اين روانپزشك عدم پاسخگويى به نيازهاى جسمى و روحى (كه فقط در رابطه سالم با جنس مخالف امكانپذير است) در درازمدت تعادل افراد را بر هم زده و بر نوع رفتار آنها تأثير مستقيم مىگذارد.
طى سالهاى اخير، پژوهشهاى مختلفى در مورد ميزان و علل افسردگى در جامعه صورت گرفته كه ذكر آنها در اين مجموعه خالى از فايده نيست. برايند يك تحقيق ملى و بينالمللى در خصوص ميزان افسردگى ميان دو گروه زن و مرد نشان مىدهد زنان دو برابر مردان دچار افسردگى مىشوند.
روانشناسان بر اين باورند كه زنان به علت نداشتن وضع يكسان اجتماعى در جامعه، بيشتر در معرض ابتلا به افسردگى و اضطراب قرار دارند. 60 درصد اين افسردگى و اضطراب در زنان به صورت پيامدهاى جسمانى و بيمارى بروز مىكند.
پژوهشگران معتقدند: «وضعيت تأهل» يكى از ثابتترين عوامل ابتلا به افسردگى و اختلال افسردگى شديد است و بيشترين ميزان ابتلا به آن در طول زندگى بين افرادى كه به تازگى همسر خود را از دست دادهاند رخ مىدهد. اين در حالى است كه زنان بيوه بيش از مردانى كه همسر خود را از دست دادهاند افسردگى را تجربه مىكنند. همچنين زنان مجرد درجات پايينترى از افسردگى را در مقايسه با زنان متأهل دارند در حالى كه مردان مجرد افسردگى بالاترى نسبت به مردان متأهل دارند.
نتايج آمار مراكز بهداشت دانشگاههاى علوم پزشكى در سال 1378، بيانگر ابتلاى 9/14 درصد مردان و 9/25 درصد زنان به يكى از انواع ناهنجارىهاى روانى (نشانههاى اضطراب، اختلال عملكرد اجتماعى،
افسردگى، عقبماندگى ذهنى، صرع و اختلالات سايكوتيك) است كه از اين ميان 1/5 درصد از جمعيت، مجرد و 6/13 درصد جمعيت متأهل هستند.
بررسى انجام شده در كشور نشان مىدهد از هر چهار زن ايرانى، يك نفر در مرحلهاى از زندگى خود افسردگى را تجربه مىكند. افسردگى، قربانيان خود را بيشتر از ميان زنان انتخاب مىكند به طورى كه دختران و زنان دو برابر مردان به اين بيمارى مبتلا مىشوند.
خطرات ازدواج ديرهنگام براى
نسل آينده
دكتر فدايى، عضو هيئت علمى دانشگاه علوم بهزيستى و توانبخشى در باره بالا رفتن سن ازدواج مىگويد: اين پديده در ايران جنبه اجتماعى دارد اما پيامدهاى آن روانشناختى و زيستشناختى خواهد بود.
به گفته وى، از جنبه زيستشناختى اگر به وسيله ازدواج در سن مناسب، نيازهاى جنسى طبيعى برآورده نشود، دو راه وجود دارد كه هر دو نامناسب است:
نخست آنكه امكان دارد عدهاى به روشهاى انحرافى و يا روابط خارج از شرع و عرف جامعه متوسل شوند كه زيانهاى مختلف آن كاملاً آشكار است.
دو: سعى در انكار غريزه جنسى كنند كه هر چند به ظاهر در اين كار موفق باشند، اما پيامدهايى به شكل اختلالات روانى و رفتارى ظاهر مىشود كه از جمله آنها مىتوان حالتهاى تحريكپذيرى و
به بيان دكتر آذرمان، روانپزشك،
پرخاشگرى شديد و يا گوشهگيرى افراطى را ذكر كرد.
از سوى ديگر، برخى پزشكان بر اين باورند كه مهمترين پيامد بالا رفتن سن ازدواج دختران اين نكته است كه آمار ناهنجارىهاى مادرزادى و عقبماندگى نوزادان بالا مىرود و ممكن است در آينده نه چندان دور با شمار بيشترى از كودكان عقبمانده ذهنى روبهرو شويم.
دكتر فدايى نيز بر اين موضوع صحه گذاشته و معتقد است: «اگر ازدواج در سن بالا انجام شود (براى زنان 35 سال و براى مردان 45 سال) امكان ضايعات مختلف در كودكان از جمله عقبماندگى ذهنى بالا مىرود.»
به بيان وى، در گذشته فكر مىكردند فقط سن بالاى زنان با ناهنجارىهاى رشد كودكان ارتباط دارد، اما امروز مىدانيم سن بالاى مرد هم مىتواند موجب عقبماندگى ذهنى در كودكانى كه به دنيا مىآيند شود.
سنت، مدرنيسم و حلقه گمشده
اغلب جوانان امروزى در هر زمينه عالىترينها را درخواست مىكنند. آنان در فهرست آرزوهايشان زيباترين و مجللترين خانه، جديدترين خودرو، عالىترين جايگاه اجتماعى و شغلى و بهترين همسر را مىخواهند. اغلب اين امكانات را حق مسلّم خود دانسته، جسورانه اعلام مىكنند تا وقتى به اين خواستهها دست نيابند تن به ازدواج نخواهند داد.
سالها پيش همين كه پسرى خدمت سربازى را به پايان مىرساند و راه درآمدى جزئى مىيافت، از نظر خانواده آمادگى سرپرستى يك خانواده را داشت؛ رخت و لباس دامادى بر تن او مىكردند و به درِ خانهاى مىرفتند كه دخترى را از مدتها پيش برايش نشان كرده بودند، چنان كه پس از ازدواج آنان را زير چتر حمايتى خانواده قرار مىدادند.
سعيد مدنى، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعى در اين خصوص مىگويد: اگر از جهت اجتماعى اين موضوع را بررسى كنيم بايد گفت عرف و فرمهاى گذشته در مورد ازدواج تغييرات مهم و اساسى كرده است. پيشتر ازدواج يك الزام بود و عدم آن نقطه ضعف به حساب مىآمد. امروزه اين هنجار مورد سؤال قرار گرفته و قدرت هنجارسازى را از دست داده، نوعى همسانسازى و يكسانسازى در گروههاى جوان موجب شده رعايت ارزشها و هنجارهاى جديد، بيشتر از ارزشهاى قديم مورد توجه آنان قرار گيرد. در گروههاى سنى جوان، اختيار تأهل و ايجاد زندگى مشترك، از برنامههاى در اولويت محسوب نمىشود، اين وضع حاصل تغييرات ارزشى در نسلهاست و مىتوان نتيجه گرفت يكى از آثار شكاف نسلها بىانگيزگى جوانان براى ازدواج است.
به گفته وى، از سوى ديگر، مجموعه اوضاع كشور موجب شده مهارت برقرارى ارتباط سالم و يا مهارتهاى زندگى در گروههاى سنى جوانان كاهش پيدا كند. از يك سو، آموزشهاى ناقص يا حتى نادرست
در سنين نوجوانى از طريق آموزش و پرورش يا خانوادهها موجب شده الگوهاى صحيحى از روابط دو جنس مخالف، در ذهن جوانان به وجود نيايد، از سوى ديگر، پيچيدگىها و دشوارىهاى زندگى امكان برخوردارى از مهارتهاى زندگىِ قابل قبول را دشوار ساخته، بنابراين جوانان الگوهاى رفتارى براى سامان دادن به رابطه معقول و منطقى با جنس مخالف را ندارند و ترجيح مىدهند با گونههاى خارج از عرف و هنجار مشكلاتشان را حل كنند.
از نگاه ديگر، دختران بسيارى به خاطر نداشتن خانوادهاى برونگرا و معاشرتى و يا وجود خانواده گسسته و پريشان و ... فرصت معاشرت و آشنايى با جنس مخالف را ندارند، چنان كه هيچ سازمان، مركز يا نهادى كه زمينه معاشرت را براى آنان فراهم كند در دسترس قرار ندارد. نتيجه آنكه به رغم تمايل و آمادگى شخصى بايد همچنان مجرد باقى بماند.
اكرم امينى، روانشناس اعتقاد دارد بىانصافى است كه فقط دختران و پسرهاى مجرد را مقصر بدانيم و بگوييم مسئوليتپذير نيستند يا از سختىهاى زندگى مشترك مىهراسند، چرا كه آنان به دليل ساز و كار غلط و آفتزده جامعه در حال گذار ما مجرد ماندهاند.
جامعهشناسان بر اين نكته تأكيد دارند كه تغيير و تحولات در جامعه ما چنان با سرعت و غير قابل پيشبينى انجام شد كه برخى از ارزشها و ضد ارزشها جاى خود را عوض كردند. قناعت، صرفهجويى و آيندهنگرى در آغاز زندگى، كمرنگ گشت اما خرجتراشى و صرف هزينههاى هنگفت براى مراسم نمايشى نظير جشن عروسى، نامزدى، حنابندان و پاتختى! با تجمل هر چه بيشتر اسباب ارزشمندى شد.
همچنين برخى شيوههاى مثبت گذشته به طور غير منصفانهاى در اين دوره نقد شد، كه اسباب فزونى فاصله جوانان را با خانوادهها ايجاد كرد. از سوى ديگر، برخى خانوادهها نيازهاى زمانه جديد را نفى كرده و نيازمندى جوانان خود را ناديده گرفتند، نسل حاضر با مشكلات خاص خود ثمره اين رخدادهاست.
مهم اين است كه نياز جوانان امروز را همراه با شرايط و اوضاع زمان در كنار آموزههاى دينى قرار دهيم و جسورانه طرحى نو در اندازيم و بدانيم در اين زمينه بيش از همه، خانوادهها و تربيت و حمايت آنها تعيينكننده و سرنوشتساز است.
پیام زن :: آذر 1384، شماره 165
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی